دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن , حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده , که این جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت
حمیدرضا برقعی
[ جمعه 94/4/5 ] [ 10:6 عصر ] [ احمد ترکاشوند ]
[ نظرات () ]